همهگیری بیماری کرونا، نه تنها چالشی برای نظام سلامت، که آزمونی برای سایر زیرنظامهای مدیریتی جوامع انسانی نیز تلقی میشود؛ به طوری که در برخی تحلیلها، دوران پساکرونا را دورهی سربرآوردن مدلهای جدید از حکمرانی و شیوههای تازهای از سبک زندگی میدانند.
مجموعهی حوادث و رویدادهای مرتبط با این پدیده، آن چنان وسیع است که ذهن صاحبنظران حوزههای مختلف علمی را مشغول خود نموده و ادبیات علمی گستردهای را پدید آورده است؛ از تغییر در نوع و سطح مناسبات فردی و اجتماعی گرفته، تا تغییر در سنتها، باورها، هنجارها و ارزشها.
تا پیش از همهگیری این بیماری در تمامی کشورهای جهان، انعکاس اخبار و تحلیلهای مربوط به بروز و شیوع کرونا در کشور چین و پس از آن در ایران، در رسانههای جهان شکل متفاوتی نسبت به وضعیت بعدی داشت که تمام دنیا درگیر این چالش مرتبط با حوزهی بهداشت عمومی شد.
در این میان برخی جریانهای رسانهای تلاش کردند از این موضوع، همچون بسیاری موضوعات دیگر، دستاویزی برای تضعیف رقیب و اثبات مشروعیت خود بسازند و همچنانکه انتظار میرفت نظام رسانهای برآمده از تمدن غرب، که سالهاست تنها دغدغهاش بسط الگوهای زندگی مدرن و جلوگیری از بسط «مدلی دیگر» از حیات جمعی است، همّ و غمّ خود را معطوف به بزرگنمایی مسائل جوامع رقیب (نظیر ایران) نموده و کوشیدند حتی برای توجیه تفاسیر خود، مبانی نظری و مفهومی تازهای نیز ایجاد کنند.
از جملهی این تلاشها، تردیدافکنی در کارآمدی حاکمیت ایران در مواجهه با چالش پیش آمده و به دنبال آن، شُبههافکنی در مبانی همدلی و مشارکت داوطلبانهی مردم در این آزمون سخت اجتماعی و فرهنگی بود؛ به طوری که در برخی تحلیلها، مشارکتهای مردمی را به «خودآیینی» تفسیر کرده و آن را نشانهی بیاعتمادی مردم به حاکمیّتِ ناکارآمد معرفی کردند و کوشیدند تا حضور داوطلبانه و خلاقانهی اقشار مختلف مردم را در عرصهی ارائهی خدمات بهداشتی به جامعه (نظیر تولید ماسک و البسهی پزشکی، تولید و توزیع مواد ضد عفونی کننده، گندزدایی از معابر و حتی فعالیتهای علمی شرکتهای دانشبنیان)، نمادی از بیمعنی شدن دولت و ناکارآمدی نهادهای رسمی حاکمیت معرفی کنند و حتی برای آنکه در تحلیل خود به بنبست نظری دچار نشوند، دامنهی این تحلیل را به دیگر مشارکتهای مردمی در وقایعی چون سیل، زلزله و نظایر آن نیز تعمیم دادند!
عجیبتر آنکه این همدلیِ کمنظیر را نشانهی «فرسودگی سرمایهی اجتماعی» دانستند که میتواند موجب بروز آشفتگیهای اجتماعی شود! بگذریم که اگر همین رفتار، در یکی از کشورهای متمدن اروپای شمالی یا غربی ظهور کرده بود، همین تحلیلگران، در تفسیر بنیانهای انسانی تمدن غرب چه قلمفرساییها که نمیکردند!
هرچند تحلیل و تفسیر این گروه از صاحبنظران کمی عجیب به نظر میرسد، اما شاید حَرَجی به ایشان نباشد؛ چرا که چارچوب نظری و مفهومی دیگری، غیر از مفاهیم برآمده از «مدرنیته» نمیشناسند و لذا از درک بسیاری از مفاهیم روییده در گفتمان انقلاب اسلامی (نظیر بسیج عمومی، مشارکت مبتنی بر تعاون، عمل اجتماعی مبتنی بر تکلیف و ...) عاجزند.
انقلاب اسلامی نه تنها بنیانگذار مدلی تازه از نظام سیاسی در جهان شد، بلکه رویکرد و مفاهیم تازهای را پدید آورد که تفاوت بنیادی با مبانی انسانشناختی و جهانشناختی تمدن مدرن دارد و آنچه برای معتقدان و دوستداران تمدن مدرن، بیش از الگوی سیاسی مذکور مایهی نگرانی است، توسعهی همین نظام مفهومی و معنایی (و البته تمدنی) است.
از انصاف نگذریم، شاید دقیقترین بخش از تحلیل این طیف از صاحبنظران (که همهی موضوعات و مسائل را از منظر مفاهیم و الگوهای مدرن میبینند)، تردیدافکنی در اثرگذاری نهادهای مدرن پدیدآمده از جامعه مدنی در ایران (نظیر احزاب و سازمانهای مردمنهاد) باشد؛ امری که خود میتواند نشان از ناکارآمدی الگوهای مدرن در جامعهای باشد که به لحاظ فضای فکری، تاریخی و فرهنگی دارای الگوهای رقیب در حوزههای مختلف حیات جمعی است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
این یادداشت به لطف روزنامه «صبح نو» منتشر گردید، نشانی ذیل:
http://sobhe-no.ir/newspaper/912/10
شهید آوینی و نگرش به مدرنیته (3) ـ سیطره تمدن غرب بر شئون زندگی آدمیان...
ما را در سایت شهید آوینی و نگرش به مدرنیته (3) ـ سیطره تمدن غرب بر شئون زندگی آدمیان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : baazkhaani بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 6:26